نامحرمانه رمان
دانلود رمان جدید 1403
دانلود رمان حس تنهایی اثر عاطفه. تی به صورت رایگان

دانلود رمان حس تنهایی اثر عاطفه. تی به صورت رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان حس تنهایی از عاطفه. تی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

خلاصه:

مهزاد؛ تک دختر خانواده ی رادمان به اصرار پدرش مجبور به ازدواج می شود ازدواجی متفاوت که مسیر زندگیش را تغییر می دهد… من و تو اسیر اجبار های پی در پی این زندگی ایم و در امتداد جاده ای قدم گذاشته ایم که از آخر آن بی خبریم سکوت کرده ایم و فقط چشممان به دست تقدیر است… چه چیزی را برایمان رقم زده است؟

خلاصه رمان حس تنهایی

روی تخت درازکشیده بودمو داشتم عکسای تولد مانیارو نگاه می کردم. روی چهره ی پرهام زوم کردم… نیشش تا کجا باز بودو برای الهام و مانیا شاخ گذاشته بود. عکس بعدی دماغ مانیارو خامه مالیده بودو خودش از خنده غش کرده بود… هرعکسی که نگاه می کردم پرهام بیشتر و بیشتر توی قلبم می نشست… لبخندی روی لبم جا گرفت… و با هزار تا فکر دخترونه به خواب رفتم. نزدیکای عید بودو من همچنان سرم گرم درس و کنکور بود… شبا قبل ازخواب باعکس پرهام حرف میزدم… همیشه با خودم فکرمی کردم چقدر عشق تو یک نگاه میتونه مزخرف باشه ولی من بایک نگاه دلم لرزیده بود…

و چقدر هم برای دوست داشتن بچه بودم… مانیا ازصبح که اومده بودیم مدرسه تو گوش من داره درمورد رنگ سال و مد جدید حرف میزنه… دیگه خسته شدم. _ اه مانی بس میکنی؟ مانیا: خو چیه مگه؟ _ مگه نمیبینی دارم درس میخونم؟ مانیا: توام که همش چشات تو کتابه. ایشی گفت و سرشو برگردوند. همین طور که داشتم کتاب رو ورق میزدم گفتم: _ حالا قهر نکن خانوم لوس. مانیا: امروز میای بریم بیرون. -کجا؟ مانیا: من یه بسته رو باید ببرم شرکت بابای پرهام اینا… بیا با هم بریم اونجا بعدش هم میریم خرید. با شنیدن اسم پرهام گوشام تیز شد زل زدم به مانیا و گفتم: _ شرکتشون کجاست؟

_ نزدیکه… زود میریم و برمیگردیم. وای خدایا یعنی پرهامم هست؟ یعنی میشه ببینمش؟؟_ اوووم باشه میام اما باید به مامانم خبر بدم. _ باشه بعداز کلاس با گوشی من زنگ بزن بهش. سوتی کشیدم وبه مانیا گفتم: _ اولالا… مانی چه شرکت توپی!! مانیا خندید و دستمو گرفت: بیا بریم ندید بدید بازی در نیار… دستمو کشیدو برد سمت آسانسور… دکمه ی طبقه ده رو فشرد گفتم: _ میگم زشت نیست باهمچین لباس مسخره ای اومدیم یه جای های کلاس؟ خندید: نه بابا چه زشتی؟ الان آخره ساله انقدر سرشون شلوغه که کسی به ماتوجه نمیکنه.با توقف آسانسور نگاهی به خودم توی آینه انداختم…

دانلود رمان حس تنهایی اثر عاطفه. تی به صورت رایگان pdf بدون سانسور

  • ادمین
لینک کوتاه مطلب:
موضوعات
مطالب پر لایک
  • مطلبی وجود ندارد !
  • مطلبی وجود ندارد !
  • مطلبی وجود ندارد !
مطالب محبوب
  • مطلبی وجود ندارد !
  • مطلبی وجود ندارد !
  • مطلبی وجود ندارد !
درباره سایت
بهترین سایت دانلود رمان
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " نامحرمانه رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.