دانلود رمان نبض سرنوشت از الناز با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
زندگی یک دختر جوان به نام عسل که بعد از مرگ پدرش درگیر مشکلات ریز و درشت زندگی می شود. پیدا کردن خانواده مادریش بعد بیست و پنج سال هم یکی از آن مشکلات است. در همین گیر و دار متوجه می شود عشق سابقه اش ماهان همان پسر داییش است که …
خلاصه رمان نبض سرنوشت
“ماهان” صدای ضبط رو کم کردم و گفتم: سینا عین آدم بشین وگرنه پیادت میکنم مجبوری تا خونه آقا جون پیاده بری. پشت چشمی واسم نازک کرد و ایشی گفت. خندمو کنترل کردم و گفتم: میخوای از این به بعد به جا سینا بهت بگم سارا؟ بابا دخترا هم دیگه انقدر لوس نیستن. صداشو نازک کرد و گفت: عشقم کی با مامیت حرف میزنی بیاین خواستگاریم؟ ماهان من کلی دارم کیس های خوب رو به خاطر تو از دست میدم. سری به تاسف تکون دادم و صدای ضبط رو زیاد کردم و گفتم: بیا آهنگ گوش کن فقط کم چرت و پرت بگو. سینا تا خواست چیزی بگه کسی زد به شیشه سمت من. شیشه رو
پایین دادم .دختر بچه ای ده، یازده ساله رو به من گفت عمو عمو ترو خدا یه شاخه گل بخر. بازم صداش تو سرم پخش شد؛ ” اه ماهان اذیت نکن ترو خدا دیگه همشو بخر من بعدن پولشو بهت میدم گناه داره ” لعنت به تو عسل… لعنت به تو. تراول پنجاهی بهش دادم و گفتم: خورد ندارم بقیش واسه خودت و بعدم یه شاخه گل ازش گرفتم .چشماش برق زد و با خنده گفت :ممنون عمو. سینا یکی زد رو شونم و شیطون گفت: عمو ماهان میشه به منم بدی؟ نگاهی بهش انداختم که دستشو برداشت و گفت: خوب بابا بداخلاق. جوابی بهش ندادم .مثل همیشه فکرش دست از سرم بر نمی داشت. ۵ ساله که خواب
راحت برام نزاشته. بد عادتم کرده بود به حرف هاش، به لبخنداش، به محبتاش، به غرغراش… لبخند تلخی رو لبم نشست. “ای کــاش یا بـــــــــــودی یـــــا از اول نبودی!! ایـــــن که هســـتیو کنــــارم نیســــتی… ”دیـــــــــوانه ام میکنــــــــــد“ در ماشینو قفل کردم و هم قدم سینا شدم. سینا بالبخند گفت: یادش به خیر چقدر خاطره داریم اینجا. چند وقته نیومده بودی اینجا؟ بی حوصله گفتم: نمیدونم فکر کنم یه ماهی هست. سینا همین جوری مشغول حرف زدن بود. دست بردم درو باز کنم که خودش باز شد و من با ناباوری خیرش شدم… اونم با دیدنم شوکه شده بود. اما سریع به خودش اومد و کنارمون زد. عسل اونم اینجا!!