خلاصه کتاب
جانا درگیرِ یه احساس متفاوته، احساسی که فکر می کنه واقعیترین حسش به حساب میاد. این احساسات از لحظهای رقم میخورن که صمیمیترین دوستش رُزا سعی داره مسیر افکارش رو کم کم به بیراهه بکشه. اما با اومدنِ شاهو توی زندگیش، کم کم از این اشتباه بیرون میاد.