دانلود رمان باده pdf از سحر67 با لینک مستقیم

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان باده pdf از سحر۶۷ با لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

  نویسنده این رمان سحر۶۷ مـیباشـد

موضوع رمان :عاشقانه

خلاصه رمان:

ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﺑﺎﺩﻩ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﻣﺜﻞ ﺑﺎﺩﻩ …ﻣﺜﻞ ﯾﻪ ﻧﺴﯿﻤﻪ …ﺩﺧﺘﺮ ﻗﺼﻪ ﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻬﺮﺑﻮﻥ ﻏﺮﻭﺭ ﻧﺪﺍﺭﻩ …..ﻭﻟﯽ ﯾﮑﻢ ﻟﺠﺒﺎﺯ ….. ﻋﺎﺷﻘﻪ ..ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻭﺭ ﻋﺎﺷﻘﻪ …ﻋﺎﺷﻘﻪ ﭘﺴﺮﻋﻤﺶ ﺍﻣﯿﺮﻋﻠﯽ….ﺍﻣﯿﺮﻋﻠﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﺸﮏ …ﺳﺮﺩ …ﻣﻐﺮﻭﺭ…ﮐﻨﺴﻞ ﮐﻨﻨﺪﺱ …ﻭﻟﯽ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻗﺼﻪ ﻣﺎ…

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان

دانلود رمان آب و آتش pdf از فاطمه رنجبر با لینک مستقیم

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان آب و آتش pdf از فاطمه رنجبر با لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

نویسنده این رمان فاطمه رنجبر مـیباشـد

موضوع رمان: عاشقانه

خلاصه رمان آب و آتش

آتش دختری که عشقش هوس بود و بخاطر معشوقه‌اش پسر فقـیری رو شوهر اجاره‌ایش مـی‌کنه

تا شوهر اجاره‌ایش واسطه ادامه رابطه‌اش با دوست پسرش بشـه غافل از این که اون

شوهر اجاره‌ای کسی هست که

رمان پیشنهادی:

دانلود رمان عادلانه نیست فاطمه رنجبر

قسمت اول رمان آب و آتش

نفس عمـیقـی کشیـدم و به پسر مظلوم رو به روم خیره شـدم؛ انتخاب خـوبی برای اسباب بازی دختر

وحشی مثل من بود چه قدر زحمت کشیـده بودم تا همچین پسر پپه ای پیـدا کنم و نظرش رو

راحت جلب کنم

دستم رو زیر شال نازک قرمزم بردم و طره موهای مشکیم که به سیاهی ذغال مـی رسیـد رو صاف

کردم

چند دقـیقه گذشت با پا روی زمـین ضرب گرفتم اما انگـار آرتین کـافه چی پپه راغب به نطق کردن

نبود

با سرکشی به چشماش خیره شـدم، پی بردم که تـو این حالت به چه اندازه قدرت رسوخ تـو

وجودش رو دارم! تا به دقـیقه نکشیـد سر به زیر انداخت نیشخندی از این همه خجلی و کم رویی

زدم

خستـه از این همه کش مکش لب از لب باز کردم:

چرا انقدر آرومـی؟ یه چیزی بگو!

سرش رو باال کشیـد و بدون این که نگـام کنه جواب داد:

عصبی شـدم و نتـونستم خـودم رو کنترل کنم فکر مـی کنم نمـی شـد با شعور وارد معامله

با اینفکر نمـی کنم الزم باشـه که من حرفی بزنم، اونی که بایـد تـوضیح بده شما هستی نه من

ساده لوح بشم! به سمتش خم شـدم و آروم با صدای لوند زمزمه کردم:

از این روال برای من نیا، مـی خـوای حرفی ام بزنی تـو چشمام نگـاه کن با اخم نگـاهش ر

به سمتم…

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان

دانلود رمان هویت چشم هایت pdf از سحر خانوم با لینک مستقیم

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان هویت چشم هایت pdf از سحر خانوم با لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

نویسنده این رمان سحر خانوم مـیباشـد

موضوع رمان: عاشقانه/مذهبی/طنز

خلاصه رمان هویت چشم هایت

دو تا خـواهر و برادرن نیکی و نیکـان نیکی ۱۸سالشـه و پشت کنکوری و با دوستش نازگل

درس مـیخـونن و نیکـان و داییش نریمان برای فوق مـیخـونن خر خـونن دیگـه چیکـارشون مـیشـه کرد ؟

پدرشون چندین ساله قبل فوت شـده و اونا با مادرشون عاطفه زندگی مـیکنن و هردوشون

طی اتفاقایی به عشق مـیرسن . این داستان قصه هویتـه آدماس هویتی که

از چشم های هر کسی پیـداست و فقط کـافیه که پیـداش کنیم..

رمان پیشنهادی:

دانلود رمان سیگـار صورتی

قسمت اول رمان هویت چشم هایت

اول بھ خـودم یھ نگـاه انداختم و بعدش بھ کتاب ادبیاتم کھ حالا ھر دو تامون مثھ موش

آب کشیـده شـده بودیم انگـار تازه فھمـیـده بودم چھ بلایی سر منو اون کتاب شعر بدبخت

یغ و داد راه انداختن: ُ ی ُ مو در اوردم و شروع کردم بھ ج بیچارم افتاده ھنزفر

با دادی کھ سر نیکـان بیچاره کشیـدم بچھ زھره ترک شـد

(حالا مـیگھ بچھ ھرکینیکــــــااان مـیکشمت

ندونھ فکر مـی کنھ دو سالشھ و کـارای بد بد انجام داده رو لباسش!!)

البتھ حقشھ مـیـدونست بدم مـیاد کسی روم آب بریزه از لجم یھ پارچھ آب اونم بھ چھ

ھھ فکر کرده دادش ُ بزرگی رو روی سرو کلھ ی مبارک من فرود اورده بود

َ بزرگ اس مـیتـونھ ھر بلایی سر من ِ بدبخت خـواست بیاره !!!

نیکـان یھ لبخند پلیـدی زد و گفت :

خب حالا کھ چیزی نشـده آب بود دیگھ آبم کھ مایھ حیاتھ

از اعصبانیت و از زور خشم صورتم قرمز شـده بود یھ دفعھ منفجر شـدم:

چیزی نشـده؟ چیزی نشــــده ؟ دیگھ چی مـیخـواستی بشھ؟ ھمھ ی

لباسامو بھ گند کشیـدی!!! لباسم کھ ھیچی!! کتابمو نیگـا چھ …

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان

دانلود رمان پا به پای خورشید pdf از مهنا با لینک مستقیم

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان پا به پای خـورشیـد pdf از مهنا با لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

  نویسنده این رمان مهنا مـیباشـد

موضوع رمان : عاشقانه

خلاصه رمان پا به پای خـورشیـد

آتنا شریعتی دختری اهل جنوبه که تـو پالایشگـاه تـهران شاغله و شغلشم مردونست.

تـو زندگیش سختیای زیادی کشیـده و همه ی عمرش به فداکـاری گذشتـه.

بخاطر همـین فداکـار بودن و از خـودگذشتگی که داره با

مرد بی احساسی به نام اسحاق کرامت ازدواج مـیکنه…

رمان پیشنهادی:

دانلود رمان خدمتکـار هات من 

 

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان

دانلود رمان اسیر نگاهت شدم pdf از مریم قاسمی با لینک مستقیم

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان اسیر نگـاهت شـدم pdf از مریم قاسمـی با لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

  نویسنده این رمان مریم قاسمـی مـیباشـد

موضوع رمان : عاشقانه/اجتماعی

خلاصه رمان اسیر نگـاهت شـدم

مانیا دختر پرشور و اما مغرور .آراد درد دیـده و مغرور آیا مـیشـه این دوتا آدم که

پر از غرورن بهم برسن!اصلن مـگـه تـو عشق و عاشقـی غرور معنایی داره؟

مانیا روزی که نتیجه کنکورش اومده با آراد تصادف مـیکنه،همچی به این تصادف کوچیک ختم نمـیشـه.

آرادی که بعده پنج سال به کشورش برگشتـه و از جنس زن بیزاره چطور با مانیا برخـورد مـیکنه؟!

رمان پیشنهادی:

دانلود رمان تاوان عشق تـو

قسمت اول رمان اسیر نگـاهت شـدم

چشمم ب صفحه ی مانیتـور کـامپیوتر بود و خـودم تـو عالم دیگـه سیر مـیکردم …خدای من باورم

نمـیشـه چطور قبول شـدم ینی بالاخره شـد..از بس جیغ داد زدم ک یادم رفت واسه ترانه سرچ کنم

ببینم اونم قبول شـده یا ن ک با سیلی ک تران بهم زد ب خـودم اومدم.

_هااا چتـه دیوونه نمـیبینی قبول شـدم

ترانه:خـو خره ببین من قبول شـدم یانه من دارم از استرس مـیمـیرم این واسه جیغ و داد مـیکنه

_مطمئنم تـوم قبول شـدی چون باهم تلاش کردیم

ترانه_ایییی زود باش دیگـه کم فلسفه بباف

زود اسم ترانه و کدشو زدم خدا یا خـودت کمک کن باهم ی جا قبول شـده باشیم

_وااااااای خدااااااا..تران ببین قبول شـدی اونم تـو ی دانشگـاه باهم دیگـه…من و تـو

تران: ینی بازم باهم خدایا شکرت منو از دوست جونیم جدا نکردی

_اوه اوه اینقد منو مـیخـوای خـو از قبل مـیگفتی

ترانه: خیلی بیشعوری ینی نمـیـدونی چقد خاطرت واسم عزیزه

_مـیـدونمممم عزیزم شوخی بود حالا بدو بیا زنگ بزنیم خـونواده هامون

تران:ن دیونه زنگ نزن

_عه چرا!!

تران:بریم خـودمون بهشون بگیم مزش بیشتره

_واقعا خُلی ها خیلی خب بریم

امـیروز نتایج کنکور اومده بود منو تران از ۱۱سالگی باهمـیم جونمون واسه همدیگـه….

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان

دانلود رمان حس تلخ pdf از نهال با لینک مستقیم

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان حس تلخ pdf از نهال با لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

 نویسنده این رمان نهال مـیباشـد

 موضوع رمان: عاشقانه/انتقامـی

خلاصه رمان حس تلخ

حاج ستار تـوی نووجونیش عفت یک زنی رو مـیگیره و از دامن اون زن صاحب یک پسر مـیشـه!

معشوقه و عشق حاج ستار بهش خیانت مـی‌کنه و حاصل اون خیانت دختری به نام تپش مـیشـه!

حالا اون پسر برگشتـه.. بعد از ۲۰سال تا انتقام زندگی که تپش از اون گرفتـه رو پس بگیره!

رمان پیشنهادی:

دانلود رمان ویانا نیوز

دانلود رمان الزام به ماهتاب

دانلود رمان پلیس دوست داشتنی من

دانلود رمان گروگـان

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان

دانلود رمان ودیعه pdf از فاطمه حاجی بنده با لینک مستقیم

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان ودیعه pdf از فاطمه حاجی بنده با لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

  نویسنده این رمان فاطمه حاجی بنده مـیباشـد

موضوع رمان : عاشقانه

خلاصه رمان ودیعه

حکـایت پر پیچ و خم زندگی دختری به نام ودیعه که وارد داستان زندگیش مـیشیم

تا بفهمـیم چه خبرا هست

رمان پیشنهادی

دانلود رمان آسیمه سر

قسمت اول رمان ودیعه

صداي كليد انداختن باعث شـد از جا برخيزد قدم هاي استـوار و

مردانه ي پدر كه طول حياط كوچكشان را مي پيمود به خـود

نزديك احساس كرد طنين آن گـام ها را هر روز بي صبرانه

انتظار مي كشيد، اما در آن لحظات تاب نگـاه كردن به پدر را

نداشت در آن چند روز همواره از پدر گريختـه بود قلب زخم خـورده اش

تند ميزد با ديدن قامت بلند و مردانه ي پدر زير

لب سلام گفت مرد به چهره دختر زيبايش نگريست و نگـاه او را

در پي مهرباني گذشتـه كاويد ، اما جز اندوهي كه گونه هاي

سفيد او را ارغواني كرده بود چيزي نديد پاسخ سلامش را داد و

داخل شـد دختر جوان كه قصد گريز داشت به آشپزخانه

پناه برد استكاني كمر باريك درون سيني فلزي كوچك گذاشت

دستان كوچكش را كه به تازگي مورد تـوجه قرار مي

گرفت براي برداشتن قوري جلو برد

چاي خـوشرنگي ريخت تا بتـواند دل پدر را نرم كند ، هنوز هم

اميدوار بود مرد زير چشمي نگـاه كرد ؛ دلش مي خـواست

چون گذشتـه با او به گفت و گو بنشيند ؛ اما رفتار سرد دخترش

اشتياق او را سرد مي كرد ميخـواست حرفي بزند كه

دخترش كتاب ها را برداشت و گفت : ” الان سفره را مي اندازم “

آهي از نهاد پدر بلند شـد كه او را بدرقه كرد شام خـوبي مقابل او گذاشت

به اين اميد كه به اين ترتيب پدرش را حفظ كند

تمام تـوجه پدر به او بود ، دلش ..

 

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان

دانلود رمان ناباورانه pdf از سعید فولادی سپهر با لینک مستقیم

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان ناباورانه pdf از سعیـد فولادی سپهر با لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

نویسنده این رمان سعیـد فولادی سپهر مـیباشـد

موضوع رمان: عاشقانه

خلاصه رمان ناباورانه

در مورد یه پسر و دختری به اسم سعیـد و کیمـیا هستش که از بچگی به هم علاقه داشتن

بالاخره از سد خانواده ها رد مـیشن و با هم نامزد مـیکنن اما در این بین دختر

همسایه ی خانواده ی سعیـد…

رمان پیشنهادی:دانلود رمان عرق سگی مسیحه زادخـو

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان

دانلود رمان کیستار pdf رابین با لینک مستقیم

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان کیستار pdf رابین با لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

نویسنده این رمان رابین مـیباشـد

موضوع رمان عاشقانه/اجتماعی

خلاصه رمان کیستار

بهنام تـوی تابستـون تصمـیم مـی گیره به باشگـاه تکواندو بره

هومن فرشاد آرمـین و رابین چهار پسر گروه نحس هم تـوی این باشگـاه حضور دارن

آشنایی کـاملا ناخـواستـه و تصادفی این پسر با گروه نحس باعث مـیشـه

دانلود رمان لالایی پیانو مسیحه زادخـو

متن اول رمان کیستار

سالن تـو سکوت بدي فرو رفتـه بود و اجازه ي هیچ تقلبی رو نمـی داد مستاصل به

فرشاد خیره شـدم سرش

پایین بود و با سرعت ۲۴۰ روي برگـه چیزي مـی نوشت

زیر چشمـی نگـاهی به مراقب انداختم؛ حواسش به ما نبود زیر لب گفتم

فري فري

لعنتی چرا نگـاه نمـی کرد

کمـی بلند تر گفتم

فرشاد

تکونی خـورد و بهم خیره شـد زمزمه وار پرسیـد

با صداي هیسس مراقب سریع سرمونو انداختیم

پایین و به برگـه هامون خیرهکدوم سوال

شـدیم

براي هزارمـین بار خـودمو لعنت کردم که چرا سریال کره اي رو به خـوندن زمـین

ترجیح دادم

صداي فرشاد تـو گوشم پیچیـد

بهنام

سریع بهش خیره شـدم

بنال کدوم سوال

دوازده و پنج و شش و هفت و ده!

چند بار پلک زد چشامو مظلوم کرد مـیفتم کمکم کن

مراقب داد زد

چه خبره اون ور

ما رو مـی گفت چشم گردوندم و دوباره به

برگـه ام خیره شـدم با یه حساب سر

انگشتی فهمـیـدم با زور تقلب و

چرت و پرت نوشتن؛ اگـه خدا و احمدي بهم رحم کنن شایـد ۱۰ مـی گرفتم تازه شایـد

اه جگر سوزي کشیـدم اي بسوزه صدا و سیما که من رو بیچاره کرد دیـدي

دیـدي تجدیـد شـدم دیـدي تروخدا

ا ا ا اخه کدوم محصلی موقع امتحانا مـیره فیلم و سریال مـی خره اونم ۲۴قسمت

خدا بابا منو مـی کشـه که

حاال بهنام مـی مردي این اخري امتحانت رو مـیـدادي

 بعد مـی نشستی

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان

دانلود رمان خانم دزدی که ماه شد pdf از کیانا بهمن زاد با لینک مستقیم

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان خانم دزدی که ماه شـد pdf از کیانا بهمن زاد با لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

نویسنده این رمان کیانا بهمن زاد مـیباشـد

موضوع رمان: عاشقانه

خلاصه رمان خانم دزدی که ماه شـد

روز ی روزگـاری در شبی تاریک خانوم دزدی در سیاهی شب از دست مامورهای قانون در حال فرار

کردن بود برای اینکه مامورهای قانون دستشون به کوله تـوی دستش نرسه فکر ی به سرش مـیزنه که

همه چی دقـیقا از همـین فکر شروع مـیشـه و…

رمان پیشنهادی:دانلود رمان ریکـاوری سامان شکیبا

قسمت اول رمان خانم دزدی که ماه شـد

با شن یـدن صداشون به کوله ام محکم چنگ زدمو فرارو بر قرار ترج یح دادم
ایـــست

پوزخند تمسخرآمـی ز ی روی لبام نقش بست منتظر باش منم االن مـی ایستم

من نمـیـدونم این آدما تـوی چه فازین یعنی من اونقدر خرم که وایسم تا شماها منو دستگیر

کنین هیچ خـوشم نیومد نوچ نوچ نوچ

در حال یکه با سرعت زیاد مـیـدویـدمو مـیپی چیـدم تـوی یه کوچه دیگـه کولمم روی دوشم انداختم تا بهتر

بتـونم فرار کنم

نترسیـده بودم کـال ترس برای من معنی نداشت فقط کم ی هی جان زده شـده بودم آخه بار اولم نبود برام

عادی شـده بود

به پشت سرم برگشتم دیـدم خبر ی ازشون ن ی ست خـواستم نفس راحتی بکشم که یکهو یک یشون

پیچ یـد تـو کوچه چشمش بهم افتاد داد زد

اونهاش…ایـــــــست

باز این جملرو گفت ای بابا

با دیـدنشون دوباره فرارو بر قرار ترجی ح دادمو دوباره دویـدم اونقدر دویـده بودم که کم کم احساس

مـیکردم تـوان از پاهام هر لحظه داره کـاهش پ یـدا مـیکنه طور ی که چندبار به زور خـودمو گرفتم تا با کله

پرت نشم

سعی مـیکردم به این فکر کنم اگـه به حرف اینا گوش بدمو بایستم چه بالیی سرم م یاد خب فوقش

مـیفتم زندان اما وقتی…

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان