خلاصه کتاب
یه دختر… دختری مثل همه ی ماها… از جنس سنگ اما از درون شیشه… سختی و رنج کشیده… شخصیت شیطونش به غروری غیر قابل شکست تبدیل شده… متنفر از جنس مخالف… ولی نفرت و بی زاریش حالا حالاها از بین نمیره… تا اینکه مجبور به انجام کاری میشه… یعنی اونم می تونه مثل همه عاشق بشه و عشق رو تجربه کنه؟؟ می تونه نفرتش رو از بین ببره؟؟…