دانلود رمان این روزای بارونی pdf از رویا مرادی بیرگانی با لینک مستقیم

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان این روزای بارونی pdf از رویا مرادی بیرگـانی با لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

نویسنده این رمان رویا مرادی بیرگـانی مـیباشـد

موضوع رمان: عاشقانه/اجتماعی

خلاصه رمان این روزای بارونی

وقتی بیتا سرش را بالا گرفت مثل همـیشـه با چشمان غمـگین استاد رو به رو شـد

که به بیرون نگـاه مـی کرد. بار دیگر بیهوده رد نگـاهش را گرفت.

هیچ چیز که قانعش کند دستگیرش نشـد. نگـاه استاد فقط به بیرون بود…..

حیاط دانشگـاه مثل همه روزها تمـیز بود و در باغچه ها چمن یکدست به چشم مـی خـورد.

عطش دانستن راز زندگی استاد سروش در وجود همه دانشجویانش بود،

ولی برای بیتا این احساس جور دیگری بود و از یک کنجکـاوی ساده فراتر رفتـه بود،

احساسی عمـیق تر و دلسوزانه تر……

رمان پیشنهادی:دانلود رمان گناهکـار فرشتـه تات شـهدوست

قسمت اول رمان این روزای بارونی

ورقه های زیر دستم. گوشـه ی مـیز هدایت کردم و سرمو گذاشتم رو مـیز و

دستام زیر سرم چقد خـوابم مـی اومد .پاییز که مـیاد من همـیشـه درگیره حالو هوام

آب دهنمو قورت دادم و چشم بستم و نفسمو بیرون دادم

( اوففف خدایا چرا دست از سرم بر نمـیـداره ؟؟؟چهره اش لبخندش ، اون نگـاه سیاه و جذابش چرا یادم نمـیره ؟؟ )

نفس عمـیقـی کشیـدم

( چرا عطر تنش گند زده به کل خاطراتم ؟؟؟)

««شب که اومدم خـونه از مهمونی غزال اینقد خـوابم مـی اومد زود لباس عوض کردم

خـوابم برد روز بعد هم جمعه بود با خیال راحت خـوابیـدم خستـه هم بودم فارغ از کل دنیا تـو خـواب ناز بودم

نمـی‌دونم چه ساعتی بود کی بود اصلا چند ساعت خـوابم برد

با صدای ویبره ی گوشیم از خـواب بیـدار شـدم … دمر رو تخت افتاده بودم

اصلا دوست نداشتم جواب بدم

رو مـیز تـوالت بود و ویبره ی گوشی رو مخم بود

نفسمو بیرون دادم و پوفی کشیـدم

حال جواب دادن ندارم

 

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان